پرسش :

چرا پيامبران بزرگ الهی هر يك با شريعت جديدی مبعوث می شدند؟


شرح پرسش :
پاسخ :
پاسخ اين سؤال با دقّت در محتواى اديان الهى روشن مى شود.درست است همه آنها توحيد را پايه اصلى دين قرار داده اند; ولى مسلّماً درك اقوام اوليّه از اين مسأله با درك كسانى كه هزاران سال بعد از آن روى كار آمدند يكسان نبوده و نيست.
يا به تعبير ديگر ريزه كارى هاى مربوط به توحيد ذات و افعال، توحيد عبادت، خالقيت، و حاكميت چيزى نبود كه با سطح فكر اقوام نخستين هماهنگ باشد; آنها از مسأله توحيد به مفاهيمى روشن و اجمالى قناعت مى كردند و وارد اين جزئيات پيچيده هرگز نمى شدند.
در مسائل ديگر مربوط به معاد و مقامات انبياء و اوصاف آنها، و همچنين دقائق مربوط به عبادات نيز مسأله همين گونه بود; هر قدر آگاهى اقوام جهان نسبت به اين مسائل بيشتر مى شد، و استعدادها نسلى بعد از نسلى پرورش مى يافت، دقائق تازه اى به آنها تعليم داده مى شد.
به علاوه پيشرفت تمدّن، روز به روز زندگى انسان ها را پيچيده تر مى ساخت، و اين پيچيدگى قوانين تازه اى را براى حل مشكلات ناشى از آن طلب مى كرد; لذا انبياء يكى پس از ديگرى براى نجات انسان ها و حل مشكلات پا به ميدان مى گذاردند.
اين مسأله را با يك مثال مى توان روشن تر ساخت: شما مقاطع تحصيلى كودكان و نوجوانان و جوانان را در نظر بگيريد; از دوران ابتدايى و راهنمايى گرفته تا دوران دانشگاهى و تخصصى، علوم مختلفى كه در اين دوران ها تدريس مى شود تقريباً ثابت است; ولى در سطوح بسيار مختلف. به كودكان مدارس ابتدايى درس رياضى مى دهند; در دبيرستان ها نيز دروس رياضى است و در دوران دكتراى رياضيات نيز دروس رياضى خوانده مى شود; ولى سطوح آن مسلّماً بسيار متفاوت است; هر قدر كودك و نوجوان آماده تر مى شود سطح دروس بالاتر مى رود; و از اين جا مقاطع پنج گانه تحصيلى به وجود مى آيد (ابتدايى، راهنمايى، دبيرستان، دوره دانشگاهى و دكترا).
اديان پنج گانه اى كه خداوند براى جهان بشريّت فرستاده نيز بى شباهت به اين مقاطع نيست; نوح(عليه السلام) مسئول تعليم و تربيت انسان ها در نخستين مقطع بود; ابراهيم(عليه السلام) در مقطع ديگر و همچنين موسى و عيسى(عليها السلام) هر كدام معلم و استاد يكى از اين مقاطع بودند; تا نوبت به آخرين مقطع رسيد و خاتم انبياء محمد(صلى الله عليه وآله) مأمور تعليم اين مقطع شد.(1)

پي نوشت:
1.پيام قرآن ج 7، ص 372.
منبع:سایت انوار طاها